مَردم

این روزها خیلی از رفقا می گویند که نا امیدی جنبش را فرا گرفته. خیلی از رفقای نازنینمان هم از این ور و آن ور در باب امید فاکت می آورند. من هم روش خودم را دارم. در ساعاتی که نامیدی سعی می کند بزند به در و دیوار مغزم، میروم چند تا ویدئویی را که از اعتراضات سال 88 دست چین کرده ام ، برای بار هزارم نگاه می کنم. 
و همین الان هم دارم به دو سال پیش فکر می کنم. به عصر بیست و پنج بهمن در خیابان جیحون. به زیر زمین خانه آقای مجیدی که هر ساعتی بیدار می شدی همچنان شب بود. به بیست و پنج بهمنی که با رسیدن صدای پتک از موتور سازی طبقه بالا از رختخواب جدا شدم. 
به حرکتمان در خیابان جیجونی که برای اولین دیدم مردم در پیاده روهایش سربالا می رفتند. ( شاید برای همین هم است که می گویند " شهر که شلوغ بشه؛ آب سر بالا میره". )
به آن پل عابر پیاده کنار کفش ملی که اگر هنوز خرده و شکسته ای از تصویر پل صراط برای رسیدن به خدا در پس پشت ذهنم مانده بود ، دود کرد و به هوا داد. به تصویری که بعد از چند ماه سکوت و نا امیدی از فراز آن پل دیدم. به 
خیابان آزادی. خیابان آزادی. خیابان آزادی
و مردمی که تکثیر شده بودند توی همه طول و عرض خیابان. مردمی که تمامی نداشت. به سُر خوردن از آزادی به نواب، از آذربایجان به کارون، از شادمهر به طوس، از دامپزشکی به بهنود ... به شعاری که دیکتاتورهای منطقه را یک کاسه میکرد و بی آبرو ...

من نباید مردم فراموشم شود. مردم در نهایت ، تعبیر امید خواهند بود. نباید فراموش کرد. آنها که اهل فراموشی اند یا دارند با حکومت زد و بند می کنند یا با لابیست های جنگ و تحریم. باید پوزیسیون و اپوزیسیون بی مردم را وا نهاد. حتم دارم دیری نخواهد پائید که چشم انداز پل عابر پیاده بین جیحون و شادمان ، مردم را در چشمهایمان پر خواهد کرد. 

زنده باد مردم.

تفاوت

دیگر هر گونه بامبولی به نام یزدان شناسی رهایی بخش و الهیات انقلابی فاقد توجیه است. ما در مقطعی از تاریخ ایران قرار داریم که هر گونه تلاش برای بازسازی و هر گونه جستاری برای پر رنگ کردن وجوه تشابه مذهب و ایدئولوژی انقلابی ، و بازتعریف اشتراکات صوری مذهب و مارکسیسم ، اگر نوعی تشریک مساعی ضمنی با ارتجاع نباشد اما قطعا خودِ بلاهت خواهد بود. انرژی مصروف در این حوزه را باید صرف بازخوانی و بازتعریف افتراقات ماهوی بین این دو کرد.