هاجر سه پستان و آنجلینا جولی




" تهيدستي، ننگ نيست." چه جور هم! ولي آنان [گويندگان اين سخن] تهيدستان را به ديده‌ي ننگ مي‌نگرند. چنين مي‌كنند و سپس، او را با گفتن چند مثل، آرام مي‌كنند. "
والتر بنیامین

تو بازارچۀ آکبیر یک هاجر خانمی بود که در خانۀ اهل محل کار میکرد. هاجر آچار فرانسه ای بود که هم رخت می شست و هم درخت شمشاد هرس میکرد. هم زیر ماتحت محتضرانِ رو به قبله لگن میگذاشت و سوند عوض میکرد، هم دیزی بار میگذاشت و هم کوچه رفت و روب میکرد. اهالی اما، که به خداشناسی و پابندی به رعایت دقیق ترین جزئیات شرعی شهره بودند، این پیرزن خمیده را " هاجر سه پستان " صدا میکردند! این لقب مشمئز کننده برای این بود که پستانهای هاجر خانمِ بیمار را بریده بودند و او اینقدر از در و همسایه و تخم جنهای محل، متلک و لیچار شنیده بود که سرآخر مجبور شده بود برای اثبات زنانگی اش چند تا تکه کهنه پارچه را مچاله کند و به جای پستان به سینۀ خود الصاق کند.

خلاصه هاجر مُرد و اهالی همت عالی به خرج دادند و گذاشتندش پشت یک ماشین سیمرغ و فرستادند به ده و ظرف چند هفته از او یک دال ماند در نسبت با سرطان سینه. دیگر زیر بازارچه هر جا از سرطان و احیانا سرطان سینه سخنی می رفت می گفتند : " خدا به دادش برسد! آخرش می شود مثل سرنوشت هاجر سه پستان ". او که توامان به سرطان فقر و پستان دچار بود، نشانگی بود از جنبه های اهریمنی بیماری زنانه. 
توجهات ولع آمیز در رابطه با سرنوشت پستانهای خانم جولی باعث شد تلاش کنم برای دقایقی هاجر را به یاد بیاورم. اما باید اعتراف کنم هیچ جزئی از رخسار او را به یاد نمی آورم. شاید به خاطر اینکه خانم جولی قدری دیرهنگام تن به عمل جراحی داده است! 
اگر بازارچه آکبیر همان سینما پارادیزو باشد، هاجر تکه نگاتیوی بود که قبل از پستانهاش ، هستی اش کات خورده بود.

زناني كه مرد مي شوند: باكره هاي قسم خورده آلبانيايي

        

چند روز پيش، يكي از دوستان، كتابي را به من امانت داد و قرار شد يك معرفي از آن تهيه كنم. كتاب، " زناني كه مرد ميشوند: باكره هاي قسم خورده آلباني " نام داشت. بر خلاف عنوان كتاب كه ممكن است تصويري از نوعي عمل فيزيكي، در جهت تغيير جنسيت را در ذهن متبادر كند، شما با روايتهاي تكان دهنده  از زناني مواجه مي شويد كه ناگزيرند با نقض هويت زنانه خود، قدم به دنيايي مردانه بگذارند و در يك كلام، " مرد شوند".

فقط اين را اضافه كنم كه به نظر من اين اثر كه در نوع خود اثري است كم نظير، شما را با چنان تصويري از يك جامعه پدرسالار و سرشار از تبعيض مواجه مي كند كه پس از خواندن آن، دركي كه از نابرابري خواهيد داشت، دركي روبنايي نخواهد بود و صعوبت ناديده گرفتن زنان را واقعيتي رعب آور خواهيد دانست. معتقدم اين اثر عميقاً براي نزديكي به چنين دركي كمك مي رساند و مخاطب را چندين گام از سطح شعار و كليشه فرا خواهد برد.سعي خواهم كرد به زودي يادداشتي مستقل در تحليل محور مركزي اين اثر بنويسم، با اين حال براي آشنايي با كتاب "باكره هاي قسم خورده" به معرفي اي كه براي سايت تا قانون خانواده برابر نوشته ام مراجعه نمائيد تا با كليت فرايندي كه يك باكره آلبانيايي با طي آن به مرد تبديل مي شود آشنا شويد.

؟؟؟

چهل تكه؛ ساز سوزن بر پارچه برابري

چندي پيش تعدادي از فعالين حقوق زنان در ايران، با تهيه چهل تكه اي به نام «چهل تكه رنج زنان»، در اقدامي نمادين اعتراض خود را نسبت به قانون چند همسري اعلام داشتند. اين چهل تكه روايت زناني بود از اقصي نقاط كشور كه تحت تاثير ازدواج مجدد همسرانشان دچار رنجها و مشقات روحي و رواني و جسمي و... قرار گرفته اند. آيا مي توان از اين اقدام نمادين همچون رهيافتي جهت بازخواني بخشي از صنايع توليدي زنان بهر ه گرفت؟ آيا اقداماتي از اين دست مي تواند همچون كاركرد اجتماعي تازه اي براي اين آثار باشد؟

آنچه از صنايع دستي مطالبه مي شود، علي الاغلب در گرو بازار و ذيل صنعت گردشگري است. چنين آثاري عمدتاً از منظر زيباشناسانه كلكسيونرها مورد مداقه قرار مي گيرند. اگرچه مخاطب در ميان انبوه آثار ديجيتالي و... در مواجهه با اثري كه از زير تيغ سري سازي و مونتاژ جان به در برده است، فرصتي براي درنگ در شمه اي نوستالوژيك از شيوه توليد پيشاسرمايه دارانه مي يابد، اما خط توليد به سرعت با توليد و عرضه بيش از حد اين آثار، از هنر دست انسان پيشا صنعتي، مرده ريگي را بازتوليد مي كند كه غريزه افسون زدگي پسيني مخاطب را خنثي و او را به گير و دار افسون آينده اي ماجراجويانه تر مي برد.

با خوانش اثري همچون چهل تكه مي توان به تاريخچه دراز توليد آن پي برد. اثري كه بسا قدمتي به طول آشنايي انسان با نخ و ريسه و پارچه دارد. چهل تكه به مثابه محصولي مادي كه في نفسه قابليت تعويض و مبادله در اقتصاد كالايي را داشته است، در بعدي ديگر مي تواند همچون تجلي گاه ارضاي نيازهاي معنوي و روحي نيز باشد. در واقع كالاها اگر چه به ذات جهت مصرف توليد مي شوند و از اين حيث رابطه اي ديالكتيكي بين توليد و مصرف آنها برقرار است. اما نبايد توليدشان را فقط در ارزش مصرفی آنها خلاصه كرد. چرا كه مصرف، حائز مصرف ذهني و رواني فرد نيز مي گردد.

در واقع، آنها از ذهن به عين در مي آيند و بار ديگر به مثابه مخلوق كار خلاقه بشر، نيازهاي ذهني او را ارضا مي كنند. و از اين حيث است كه چهل تكه ها اهميتي ويژه داشته و دارند. چراكه نسبت به اكثر صنايع خانگي سنتي، به مصرف ذهني توليد كننده آنطور كه دوست دارد و مي انديشد، نه آنطور كه لزوماً دلال يا خريدار به او سفارش و الگو مي دهد زاييده مي شود. چهل تكه بصورتي ويژه، محصولي نيست كه طي يك اقدام زمانمند و برنامه ريزي شده توليد شود بلكه طرحي است كه قرار است بر حسب امكان زماني و وجود ابزار توليد به صورت منقطع توليد گردد. چهل تكه ها كه به صورت تاريخي آفريده ذهن و دست است چه بسا كه حاملان تاريخ رنجها و شادي ها زنان توليد كننده اي است كه در كنج پستوها و زوايه ها هر از گاهي تكه پارچه اي را مخفي، و در معدود اوقات فراغت بر هم كوك زده اند.

پارچه ها با رنگهاي متكثر و قطعات متنوع، خبر از غمها، شادي ها، زايمان ها، عزاداري ها، شوربختي ها و گاه خبر از افول يا رونق اقتصاد مي دهند. اين زنان هميشه پارچه نيز به قدر كافي در دسترس نداشته اند تا سالي يكبار لباس تازه بر تن كنند ولي هرجا كه فرصتي دست داده است تكه اي عاريت گرفته و پس انداز كرده اند تا روزي آنچه را دوست دارند بسازند. حتي ديده ايم كه اين فقر ابزار توليد (پارچه) بعضاً تا حدي زياد و آن شور ساختن محصولي نه لزوماً مصرفي به قدري جوشان است كه ساك دستي هايي را با پاكتهاي آب ميوه توليد مي كنند. بعضاً حاصل ساليان دراز كوك زدن و سوزن انداختن شان را به تازه عروس يا ميهمان عزيزي هديده داده و با زبان هنرشان، جاني تازه نيز بر كالبد روابط اجتماعي دميده اند.

آنچه در چهل تكه ها حائز اهميت اساسي است، دوخته نشدن قطعات هندسي پارچه ها روي يك پارچه بزرگ بعنوان زمينه و تكيه گاه اصلي است. در واقع چهل تكه ها، بي آنكه روي يك وحدت از پيش تعين شده و با مرز معين محدود شوند از رهگذر اتصال به هم تكثير مي شوند و وحدتي را از كثرتي نفي كننده پديد مي آورند. كثرتي از رنگها و قطعات كه همانا رويه بيروني اشكها و لبخنهاست، به نوعي گريزي است از مركزي كه مي توان آن را نقيض وحدت فرادستانه و مردسالارانه بيان كرد. گريزي است از الگوي تكراري و پوچ زندگي هر روزه و لحظه اي است استعلايي از كار يدي و ذهني زنانه (برخلاف تكه دوزي كه قطعات هندسي پارچه روي يك پارچه زمينه دوخته مي شوند).

اگر چه محروميت از عوايد توليد مخرج مشترك اين زنان است، اما مي توان جهت شرح و ايضاح اين محروميت از زبان خود اين توليدكنندگان بهره گرفت. زباني استعاري در قالب توليد محصول فرهنگي يا هنري براي ابراز ناخرسندي از وضعيت نابرابر، در قامت محصولي فرديت يافته (با اين توضيح كه زن در اين لحظه حتي به يگانگي و عظمت و شكوه جاويدان فرديت نيز آگاهي ندارد). او بيگانگي اش را با كارخانه و مزرعه در لحظه اي يگانه و منحصر به فرد در خلال يگانگي اي كودكانه و اساطيري با عناطر طبيعت اعم از نخ و پارچه و رنگ به ثبت مي رساند.

آنچه رويكرد فعالين حقوق زنان را در اين مورد معتبر مي سازد كوشش آگاهانه اي است كه در پس اين طرح نهفته است. از آنجا كه تكرار كليشه هاي دست هاي پينه بسته و چشم هاي آب آورده و شكم هاي برآمده به قدر كافي نخ نما شده است، نگاه نو از منظر سياست و اجتماع به امر توليد در حوزه زنان مي تواند پرتوي تازه بر تغيير كاركرد اثر هنري بويژه آثار هنري زنان بيندازد. پرتوي بر گريزگاه زن از بيگانگي با خويش. گريز با بدوي ترين ابزار توليد يعني نخ و سوزن كه اصيل ترين لحظه عصيان آگاهي زن را در مقام سوژه بازنمايي مي كند.

چهل تكه ی برساخته فعالين حقوق زنان، چهل تكه ای از سركوب است، بعنوان بازتعريفي كه اين بار در كثرتي عيني در ساحت جامعه مردسالار بدون اتكاء به محوريت قدسي مرد، اعتراض زنان از طبقات اجتماعي، قومي و زباني و حتي مذهبي مختلف را به نمايش در مي آورد.

اگر چهل تكه بعضاً به صرف ميراثي زنانه دست به دست شده و در خفا به هم گره خورده، اكنون در يك لحظه تاريخي منحصر به فرد و در هيئت آگاهي طبقاتي و اجتماعي با علم و بصيرت، زبان تمثيل را در هم مي شكند و با بيان عيني و عيان خواست تغيير روابط نابرابر و مالكانه، خواهان از سر نوشتن سرنوشت مي شود. گويي نشانه هاي عقده به زبان عقيده ارتقا مي يابند و سوزن اين بار به جاي كوك زدن بر پارچه فرودستي، ساز برابري را كوك مي سازد.

لینک اصلی در:تا قانون خانواده برابر

كودك كار بیگانه

ازافاغنه اولين تصويري كه در ذهن نقش مي بندد تصويري است در حال انجام دشوارترين مشاغل يدي. و در ادامه آن تصويري كه والدين ما در دوران كودكي در ذهنمان مي ساختند از خطرناك بودن افغاني ها!به ياد دارم كه ما تهديد مي شديم در صورت مطيع نبودن از دستورات خانواده در كوچه رها مي شويم تا توسط افغانها دزديده شويم.اجازه بدهيد تعارف را كنار بگذاريم ما نيز مردماني قوم گرا هستيم كه نتوانستيم حتي در مورد درمانده ترين مهاجران كه زبان و فرهنگي مشترك نيز با ما دارند ميزبانان شايسته اي باشيم.تا جايي كه هنوز هم در ادبيات رسمي مسئولان از واژه اتباع بيگانه استفاده مي شود.يعني هنوز در ذهن ما دوستي و روابط انساني با يك نوع حفظ فاصله ترجمه مي شود.شايد در ادبيات ديپلمات ها كه دنبال وجهه و ديسيپلين سياسي هستند از افغانها بعنوان دوست ياد مي شود اما در واقعيت امر آنها هنوز بيگانگاني هستند كه روي دست دولت خرج مي گذارند و دوستاني اند بيگانه!

بايد پرسيد كه با وجود كثرت تعداد افغاني ساكن ايران اما آيا مي بينيم كه آنها چگونه زندگي مي كنند؟پرسش من به ويژه درباره نحوه زندگي كودكان افغان است كه فارغ از دلايل اقتصادي يا سياسي والدين براي مهاجرت به تحمل مرارت بارترين اشكال كار و استثمار محكوم شده اند.مسئولين بهزيستي تهران اعلام كرده اند كه هفتاد درصد كودكان كار و خيابان در اين شهر غير ايراني و به گفته سرپرست سازمان بهزيستي استان تهران از اتباع بيگانه هستند.كودكاني كه در حد كاغد باطله يا اشيا مورد مناقصه نهادهاي دولتي،بين شهرداري و پليس و بهزيستي دست به دست مي شوند و به جهت ناكارآمدي سيستم خيريه و قضايي حاكم بر اين نهادها چنانكه علي هاشم مطوريان اعتراف مي كند:" تا 10 بار به خيابان باز مي‌گردند."

به گفته فاطمه قاسم زاده عضو كميته هماهنگي شبكه ياري كودكان كار و خيابان:"اين كودكان نسل سوم مهاجران افغاني هستند و در ايران به دنيا آمده و بزرگ شده‌اند اما كودكان چه افغاني باشند و چه ايراني نبايد كار كنند."

در واقع هنوز متوليان امر در رابطه با ساماندهي كار كودكان نه تنها در جهت لغو كار كودك گامي برنمي دارند بلكه اساساً هنوز نتوانسته اند خود را از چنبره تعاريف حداقلي خارج سازند و كودك را بعنوان انساني زير هجده سال كه محصول شرايط اجتماعي و سياسي و اقتصادي است در نظر بگيرند وتحليلهاي فرعي را همچون نژاد و مليت وارد معادلات خود نسازد.

اکرم خاتم نيزدر گفت‌وگو با ايلنا، با اشاره به سرگرداني حدود 400 هزار كودك افغاني كه همچنان از چرخه آموزش و تحصيل محروم هستند تاكيد كرد: درحالي كه تمام دانش‌آموزان ايراني در حال ثبت نام در مدارس و انجام مقدمات آغاز سال جديد تحصيلي هستند، 400 هزار دانش آموزافغاني همچنان منتظر پيام تائيد و مجوز دولت مبني بر آموزش كودكان افغان در مدارس کشور هستند. او با اعلام اينكه اين كودكان كه از امكانات تحصيلي و بهداشتي محروم هستند، روزانه در سطح شهر و خيابان‌هاي شهرها و روستاها به فال‌فروشي و ساير مشاغل سخت در كارگاه‌ها مشغول هستند كه از حداقل امكانات و حقوق برخوردارند افزود: ظاهرا مسئولین اموزش کشور روشن کردن وضعیت این کودکان سختی کشیده را در انتهای الویت‌های خود قرار می دهند.

از طرفي فاطمه قاسم زاده نيز گفته است: اكثر خانواده‌هاي افغان امكان پرداخت شهريه‌هاي 70 تا 100هزار توماني ثبت‌نام دانش‌آموزان خود را ندارند چرا كه بالا بودن زاد و ولد در ميان آنها، فرزندانشان از امكان تحصيل برخودار نمي‌شوند. به دليل نگرش اين خانواده‌ها و نداشتن شهريه‌ي تحصيل دانش‌آموزان خود، اغلب از امكان فراهم كردن مقدمات تحصيل دختران خود محروم مي‌مانند و تنها پسرانشان ادامه تحصيل مي‌دهند.

كافي است براي درك عيني اين آمارها سري به برخي از محلات جنوبي تهران و يا به انجمن ها و كانون هاي حمايت از حقوق كودكان كار بزنيد تا به وضوح در يابيد كه اين كودكان نه تنها در ايران زندگي نمي كنند بلكه در ايران در بدترين شرايط غير انساني دست و پا مي زنند و در معرض انواع آسيب هاي اجتماعي از جمله سوء اسفاده هاي جنسي و ابزار كار باندهاي قاچاق مواد مخدر و كالاهاي غير قانوني ديگر هستند.به لحاظ بهداشتي نيز روي بله تيز انواع بيماريهاي خطرناك قرار دارند.

اگر چه بسياري از كودكان ايراني نيز در شرايط مشابهي قرار دارند اما برآنم برخلاف متون شفاهي يا سر خط اخبار مبني بر حفظ كرامت و شان انسانها ،واقعيت ديگري در جامعه در جريان است كه گويا به تصويري عادي تبديل شده است و اراده تغيير در وضعيت موجود كودكان كار افغاني در كسي يافت نمي شود.تحول اين واقعيت در گرو تحول تعريف مسئولان از كودك عموما و كودك كار خصوصا ،مي باشد.در كنار اين بازتعريف كاروپژه هاي انجمن ها و تشكل هاي غير دولتي فعال در حوزه كودك بيرون دايره نگرش هاي سياسي است.اگر چه اين تعريف در قياس با امكانات و وسايل عملي تحقق لغو كار كودك كافي نيست اما قطعا لازم است و بدون نهادينه ساختن چنين درك تازه اي امكانات و وسايل نيز جز به مسيرهاي فرعي و سرریز شدن به نهادهاي خيريه نمي رود.

روز زن...

آه ، ای زن همین جا/مرکبت را رها کن

فرصت کار تدفین/مهلت شیونت نیست

نیمی از راه مانده ست/بی گمان بایدت رفت

گام چالاک تر کن/وقت افتادنت نیست.

سیمسن بهبهانی



جنبش زنان;مبارزه،مرثیه

در ایران تابوی جنسیت در در مقاطع مختلف و هر بار با ادبیاتی تازه ،چون آتش مقدس پاس داشته شده است و هر آنکس که به گونه ای آگاهانه نسبت به تعدیل یا تغییر بخشی از صورتهای آن موضعی گرفته است ،همچون گمراهی که شیطان در کالبدش حلول کرده ،طرد گشته است.
شیطان هر بار به سیمایی و نرفندی تازه جلوه گر می شود و هر بار نیز پیاده نظام خود را به هیات دشمنان غیرت و آبرو و ناموس به مصاف عفت و شرف سرازیر می سازد.حافظان تابوی جنسیتی این خواست تعدیل را مقدمه ای برای تغییر تمامیت مناسبات ساختاری روح کلی نظام برآورد می کنند.آنها سعی می کنند با جذب صورتهای تازه آگاهی درون رژیم فراگیر دانش و قدرت و امر جنسی ،به گونه ای آنرا بازسازی کنند که ضمن خنثی نمودن طرح رقیب از خویش سیمایی مصالحه جو ،سازش پذیر و منعطف به نمایش بگذارند.از وارد ساختن کمی زنان در نظام آموزش تا دست بردن در فرهنگ مد و آرایش یا حتی بازتعریف روابط جنسی متکثر در غالب تعدد زوجین.
در واقع دستگاه فرهنگ سیاسی در ایران به دلیل وجود تفاوتهای بنیادین در ماهیت سنت و پیچیدگیهای فراوان آن ،و نیز تمایز اساسی در ماهیت مواجهه با مدرنیسم ،نتوانسته است مدلی از فمنیسم اسلامی را آنگونه که در اندونزی یا مالزی وجود دارد ،عرضه نماید.
عمق این ناتوانی جائیست که حتی طرح چادر ملی که زنان مسلمان ایرانی را روح صحنه تبلیغات کشاند و گویا می رفت تا خط سومی را مابین شرق و غرب فرهنگی بگشاید ،چنان در چنبره غول بی شاخ و دم شود و بازار گرفتار آمد که بدعت های مشهود بر تار و پود چادر ملی ،اساساً  هویت مستقل چادر را دچار اختلال کرد و سیستم را به عرضه بیانیه علیه روند انحرافی تولید چادر واداشت.
دستگاه فرهنگ در ایران اسلامی اما چنان در نبرد نرم افزاری و سخت افزاری خود با امپریالیزم فرهنگی دلمشغول است که نمی خواهد استقلال جنبش برابری طلبانه زنان این سرزمین را همچون حاصل بیش از یک قرن تلاش و کنش و مشقت آنها به رسمیت بشناسد.و جا و بی جا آن را عارضه اتکبار می نامد.اگر چه جنبش زنان ایران به سنت برابری طلبانه غرب نظر دارد و در بخشهایی نیز متاثر از آن است لیکن چنانچه به ویژگیهای منحصر به فرد سرزمینی و فرهنگی خود آگاهی نمی یافت استمرار یکصد ساله آن امری محال می نمود.
نگاهی به حضور زنان ،پیش و پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری گویای عمق پیشروی زنان ایرانی است.این امر را باید فارق از حمایت جناحی یا حزبی مطرح ساخت.به گونه ای که حضور زنان را در هر دو طیف رقیب لحاظ نمائیم.فراموش نکنیم که حضور انقلابی زنان در شهرهای ایران و در انقلاب پنجاه و هفت ،خود بخشی از میراث جنبش زنان بوده است.از قضا در این ایامی که از رقابت تا نبرد انتخاباتی در نوسان بوده است ،شاهد رویارویی زنان حامی سنت و زنان برابری طلب در خیابانها و بصورت رودررو بوده ایم.امری که نشان از سیر تکاملی مبارزات زنان ایران دارد.جریان مسلط دولتی نیز ابداً از اهمیت نقش زنان غافل نیست ودر برنامه های تبلیغاتی خود جایگاه ویژه ای را برای انعکاس صدای زنان حامی خود و پخش مصاحبه های خیابانی آنها در نظر می گیرد.اگر چه دستگاه با انعکاس بخش راست صدا ،بخش دیگر را به ذیل گفتمان غرب براند لیکن با اینهمه قادر نخواهد بود از بروز تناقضات ذاتی سیستم در مرحله جوشش آگاهی ممانعت بعمل آورد.(این یعنی زنان آنسوی میدان خطری را متوجه تابو ساخته اند.)
در این ایام  اذهان چنان به کلی گویی پیرامون تحلیل(بیشتر توصیف)رویدادهای انتخاباتی مشغول اند که گویی برای ترسیم هر فرضیه ای گریزی از در نظر گرفتن جنبش سبز یا دولت همچون پارادیم اصلی نیست.در حالی که جنبش زنان هم به لحاظ نظری و عملی و از لحاظ تاریخی دارای تقدم است.هر قدر سویه برابری طلب از احراز نقش تاریخی خویش غفلت می ورزد و با استمرار رویکرد مطالبه محوری پیش از انتخابات ،خود را در ورطه سیاست دچار استحاله می سازد ،حافظان تابوی جنسیتی نیز در ادامه سریال خط سومی خود کمدی را به خدمت گرفته اند.(سازمانی که این بار وظیفه را به دوش گرفته است سازمان بهشت زهراست!نفر ارشد این سازمان ذیل این خبر که از این پس جهت معلوم نبودن بدن متوفی کلیه مراحل حمل از منزل تا مرقد با تابوت خواهد بود اعلام کرد رنگ تابوت بر اساس جنسیت افراد تغییر می کند.)
استحکام و استمرار حق برابری خواهی در یکی از راست ترین دولتهای تاریخ معاصر ایران دو قانون تبعیض آمیز را در رابطه با سهم الارث و نیز دیه به چالش گرفت و در نهایت سیستم به تعدیل آن تن در داد.اجازه هیم جنبش زنان ایران بیرون از تاریخ مرثیه به شرح و ایضاح و بازبینی و بازسازی خود بپردازد.
این نوشتار موعظه ای محتاطانه جهت انفعال و پرهیز نیست بلکه حاوی نگرانی از انهدام یک جنبش تاریخی و تعیین کننده است.نگرانی از این که زمانی پیکر نیمه جان جنبش زنان بدون تابوتی رنگین ملعبه دست شعبده باز و ساحر اهل سیاست گردد.

تابو و تابوت!

دو روز پیش در اخبار روزنامه اعتماد خواندم که نفر ارشد سازمان بهشت زهرا اعلام کرده:

از این پس کلیه مراحل حمل اموات از منزل تا گورستان با تابوت انجام خواهد شد.برای اینکه بدن متوفی نمایان نگردد.آنچه در این خبر توجه را جلب می کند پایان آنست:جایی که همین مقام می افزاید:

البته رنگ تابوت بر اساس جنسیت متفاوت خواهد بود!

این بار تابوت در خدمت حراست از تابو...

مصاف بانو و گلادیاتور!!!


زیر نویسهای تبلیغاتی شبکه های ماهواره ای:

ویژه خانمها:

-کوچک کننده شکم:گن حرارتی/ویبره گن/انواع پماد/....

-حالت دهنده ،کوچک کننده و بزرگ کننده سینه...

-از بین بردن چین و چروک صورت...

-کوچک کننده باسن(والبته که بزرگ کننده باسن!)...

-حالت دهنده و کوچک کننده بینی...

-برجسته کننده لب و از بین برنده غبغب و....

ویژه آقایان:

قرص تحریک کننده و افزاینده میل جنسی.


انقلاب زنانه

مدت نسبتاْ زیادی از انتشار این ویدئو میگذره.با این حال هنوز هم تازگی داره و هم قابل تامله...

انقلاب آتی در ایران یک انقلاب زنانه است

انتقاداتي بر بيانيه همگرايي

طي هفته هاي اخير بخشي از فعالان حقوق زنان پس از نشستي ،جزوه اي را تحت عنوان همگرايي جنبش زنان ،و در جهت طرح مطالبات زنان از رئيس جمهور آينده منتشر ساختند و از آن پس نيز خواهي نخواهي وارد بازي انتخابات رياست جمهوري گشته اند.در اين باره كساني كه انتقاداتي را بر بيانيه وارد مي دانند به انتشار مطالبي پرداخته اند.مي توانيد ضمن مطالعه بيانيه مذكور برخي از انتقادت را نيز در اين زمينه ملاحظه نمائيد:


 متن كامل بيانيه:همگرایی جنبش زنان برای طرح مطالبات در انتخابات

فروغ سميع نيا:نقدی برحضور فعالین کمپین در ائتلاف زنان برای انتخابات

زهره اسدپور:فضاي باز انتخاباتي؛ واقعيت يا توهم

پروين اردلان:به نام همگرایی به جای کمپین

محمد غزنويان:عمرکوتاه جنبش های اجتماعی در ایران

زنان کارگر روزمزد، فراتر از استثمار

زنان کارگر فرصت كمي براي خوابيدن دارند. نمي توانند براي تربيت فرزندان خود وقت بگذارند. فرزندان آنها در سنين خيلي پائين به كرات دچار بيماري مي شوند. در كنار اين مسایل، احتمال همزيستي با مرداني معتاد كه در اوج خستگي فيزيكي زنان كارگر، به بدن آنها تجاوز مي كنند...ادامه

دلارا اعدام شد؟

احساس مي كردم يه كم خسته شدم.چهل و دو سه ساعت بيدار بودم و كلي راه رفته بودم.به چند تا از دوستام اس ام اس هاي احمقانه فرستادم بلكه با گرفتن يه شوخي حالم جا بياد ،اما ديدم اونام يه جور جواب مي فرستن كه انگار حال من و ندارن.اولش به خودم گرفتم!رسيدم خونه ديدم حال دوش آب سرد ندارم ،گفتم بلكه تو ايميل هام چيز جالبي پيدا كنم.اخبارو كه مطمئن بودم همش ضد حاله.بخصوص خبر پارك لاله و...

اولين ميل ...اعدام دلارا!!!

اخبار...اعدام دلارا!!!

زنگ زدم به بچه هاي رشت...اعدام دلارا!!!

عكسهاش سرچ كردم.گريه ام گرفت...خيلي خسته ام...خيلي...

فمینيسم تخيلی

در تمام حالات ممكن ، استثمار زنان تن فروش دچار گسست و وقفه نمي شود فقط شكل استثمار است كه تغيير مي كند. چون گرداننده و صاحب خانه كه زن تن فروش نمي شود. از برکت كميسیون او، صاحب خانه از قضا صاحب صنعت سكس مي شود....

ادامه مطلب را در سايت مدرسه بخوانيد:سنت «صیغه» و فمینيسم تخيلی


نقادي صيغه

آقاي دكتر محمد برقعي چندي پيش مقاله اي را با عنوان"صيغه ،سنتي مفيد و ارزنده " نگاشتند كه من نيز نقدي را با عنوان "صيغه از نگاه سنت گرايان متجدد"در نقد ايشان نوشتم.

اكنون دكتر برقعي نقدي را به مطلب من نوشته اند كه در سايت مدسه فمنيستي منتشر شده است:

سخنی با منقدان «صیغه»: سنتی مردسالارانه در تضعیف روابط مردسالار

اندر آيين زن خواستن

اما چون زن كني طلب [مال]زن مكن و طلب غايت نيكويي زن مكن كه بنيكويي معشوقه گيرند.زن پاك روي و پاك دين بايد وكدبانو و شوي دوست و پارسا و شرمناك و كوتاه دست و كوتاه زبان و چيز نگاه دارنده بايد كه باشد تا نيك بود كه گفته اند كه:زن نيك عافيت زندگاني بود.

زير فرمان زن مباش كه اسكند را گفتند كه:چرا دختر دارا را بزني نكني كه بس خوبست؟گفت:
سخت زشت باشد كه چون ما بر مردان جهان غالب شديم زني بر ما غالب شود.

تا دوشيزه يابي شوي كرده مخواه ،تا در دل او جز مهر تو مهر كسي ديگر نباشد و پندارد كه همه مردان يك گونه باشند ،طمع مردي ديگرش نباشد.

چون زن دوشيزه خواستي اگر چه بوي مولع باشي هر شب با وي بازي مكن كه وي از تو بدان نيارزد ،پندارد كه خود همه خلق چنانند تا اگر وقتي ترا عذري يا سفري باشد اين زن را بي تو صبر بود.

زنان را بديدار و نزديكي هيچ مرد استوار مدار اگر چه مرد پير و زشت ،وهيچ خادم را در خانه زنان راه مده و اگر چه سياه و ساده باشد.

وشرط غيرت نگاه دار و مرد بي غيرت را بمرد مدار كه هركرا غيرت نباشد ويرا دين نباشد.

وچون زن خويشتن را برين جمله داشتي اگر خداي تعالي ترا فرزندي دهد انديشه كن بپروردن فرزند خويش.


قابوس نامه /عنصر المعالي كيكاووس بن اسكندر ،باب بيست و ششم اندر آيين زن خواستن

استمرار و استثمار

حکومت های مرد سالار و مشاوران شان با سوء استفاده از روحیه هنوز انسانی زنان،چنان آیین عجایزی پدید آورده اند که همچون افیونی کشنده زنان را در چنبره ازخود گذشتگی و ایثار مضاعف در بند کرده اند. یعنی مدام از طریق دستگاه های تبلیغاتی خود چنین القا کرده اند که اصولاً زن را از برای خدمت بی مزد و منت آفریده اند و رسالتی برتر از این مقام وی را نشاید.
ادامه مطلب را اینجا بخوانید:سفرهای نوروزی و استمرار منزل!

روایت حاجی واشنگتنی از سنت

از نظر برقعی صیغه شاید برای زن از آن حیث مناسب باشد و ارزنده که مردی خرجش را خواهد داد، فرزندش را سیر، و زن را به لحاظ جنسی تامین می کند.و احیاناً از منظر جامعه شناسانه ایشان، وقتی پلیس وارد منزل شد به واسطه این امر از مهلکه جان بدر می برد. نه آقای دکتر! این صیغه شما فقط یک استراتژی مردانه است!

ادامه مطلب را اینجا بخوانید: 

صیغه، از نگاه سنت گرایان «متجدد»: نقدی بر مقاله محمد برقعی

عشق و آزادی

روایت بومی یا فرنگی روز عشاق دو روی یک سکه اند، وقتی در گفتمان حاکم، عشق از بنیاد در محاق باشد یا هنگامی که دوست داشتن کسی به مثابه دلیل تنزل امنیت یک جامعه تلقی گردد، گیرم نیاکان مان در هزاران سال پیش شاخه گلی به بانوان شان داده باشند، از خود بپرسیم چند روز از باقی سال را همچون حقی فرهی، به بهره کشی از آنان اختصاص دادند.

ادامه مطلب را اینجا بخوانید:

عشق و آزادی/ تاملی کوتاه در روایت ایرانی روز عشاق

خاله تمکین میکند و امضا نمی کند!

خاله ام همه موارد تبعیض رو قبول داشت اما چون اعتقاد به اونها خوشحالی مجیدش و فراهم نمیکرد،از امضا سرباز زد.حالا مجید خوشحال خواهد شد و یحتمل، شب جمعه بعد پیش از اونکه شب برسه،یه سر میبردش آستانه اشرفیه.

اومدم نشستم و تقریباً همه موارد موجود در دفترچه رو براش خوندم.دائم با تکون دادن سر تائید میکرد.گفتم حالا قصد داریم با جمع کردن امضا از زنان و مردانی که به این تبعیضات وحشتناک اعتقاد ندارند،بستری برای تغییر ایجاد کنیم.بازهم تائید کرد.برگه رو گذاشتم جلوش و با یه جور تردید ازش پرسیدم:

_پس خاله جون ،همه مواردی که خواهان تغییرش هستیم مورد قبول توام هست؟

_آره.

_بنابراین میتونی اینجارو امضا کنی.

_نه!!!اسم و مشخصات نمیدم!

_اما من که برات مفصل توضیح دادم.این کار فقط یک حرکت حقوقیه...

_نه مساله این نیست.ممکنه مجید بعداً بفهمه و ناراحت بشه!!!

اشتراک زنان در جامعه بورژوازی

بورژوازی یکصدا بانگ می زند:آخر شما کمونیستها می خواهید اشتراک زن را عملی کنید.

بورژوا زن خود را تنها یک افزار تولید میشمرد.وی میشنود که افزارهای تولید باید مورد بهره برداری همگانی قرار گیرند ، لذا بدیهی است که نمیتواند طور دیگری فکر کند جز اینکه همان سرنوشت شامل زنان نیز خواهد شد.

وی حتی نمیتواند حدس بزند که اتفاقاً صحبت بر سر آنست که این وضع زنان ،یعنی صرفاً افزار تولید بودن آنان ، باید مرتفع گردد.

وانگهی چیزی مضحک تر از وحشت اخلاقی عالیجنابانه بورژواهای ما از این اشتراک رسمی زنها ، که به کمونیستها نسبت میدهند  نیست.لازم نیست کمونیستها اشتراک زن را عملی کنند ، این اشتراک تقریباً همیشه وجود داشته است.

بورژواهای ما فقط باینکه زنان و دختران پرولترهای خود را تحت اختیار دارند ، اکتفا نمی ورزند و علاوه بر فحشا رسمی لذت مخصوصی میبرند وقتیکه زنان یکدیگر را از راه بدر کنند.

زناشوئی بورژوازی در واقع همان اشتراک زنان است.حداکثر ایرادیکه ممکن بود به کمونیستها وارد آورند این است که میخواهند اشتراک ریاکارانه و پنهانی زنان را رسمی و اشکار کنند.ولی بدیهی است که با نابود شدن مناسبات کنونی تولید ، آن اشتراک زنان که از این مناسبات ناشی شده ، یعنی فحشا رسمی و غیر رسمی ، نیز از میان خواهد رفت.

مانیفست:مارکس/انگلس

عنوانش چی باشه؟

قبل از اینهم به دلایلی شاهد بغض و گریه اش بودم.اما این بار فرق میکرد.این بار جنس گریه اش فرق میکرد.

راستش خیلی هم به تب و تاب نیفتادم!خیلی هم دچار استرس نشدم.تقریباً عادی می گفتم واقعاً؟چرا؟

نمیفهمیدم چون زن نیستم.

یک ساعت بعد که کمی آرومتر شده بود زنگ زدم گفتم:

شاید یه وقتایی مثل الان تو،تاثیر یه سیلی بیشتر از خوندن یه دو جین کتاب باشه.فکر نمی کنی این واقعیتره.نه!اصلاً این خود واقعیته.چون جاش داره گز گز می کنه.درد داره.چشای ترسیده ای رو به یادت میاره که ...

راستش منکه به عمق تلخی تجربه تو پی نمی برم.بنابراین نصیحت زکی سه!

با این حال این شنیدی که:

آدم در حال غرق نیازی به شنیدن ایده ای درباره جاذبه نداره.اون فقط یه جلیقه نجات میخاد.

ورش دار...

نسبت زن و آزادی/محمدغزنویان

اساساً موقعیت امروزین زنان ایرانی در نسبت با گذشته و آینده،عین موقعیت آزادیست.

ادامه نوشته

تهديدهاي جهاني سازي براي توانايي شغلي زنان ايران/فريبرز رئيس دانا

زنان ايران از حيث رده بندي و دارا بودن مشاغل و امكان حضور در صحنه فعاليت هاي اقتصادي جامعه با محدوديت بسيار فراواني روبه رو هستند. البته اين موضوع ناشي از كم توسعه يافتگي تاريخي است كه به همه كشورهاي كم توسعه تعلق دارد. اما در مورد ايران نكات ويژه اي نيز قابل بيان است:

•         منابع و امكانات اقتصادي فراواني براي افزايش اشتغال و از جمله اشتغال زنان به طور بالقوه موجود است.

•         تبعيض و نارسايي شغلي زنان هيچ همخواني با ادعا و برنامه و سياست هاي اعلام شده دولت ها در ايران ندارد اما در عوض همراستا با جريان هاي فكري و نيروهاي اجتماعي و سياسي است كه حضور برابر، كاملا" فعال و حقوق كامل زنان را برنمي تابند و كاملا عليه بينش و منافع خود مي بينند.

•         زنان ايران، چه در خارج و چه در داخل، توانسته اند در عرصه هاي مختلف توانايي هاي چشمگير و اثر گذاري هاي ملي، اجتماعي و اقتصادي جدي داشته باشند. اما اين توانايي به علت شرايط تبعيض آميز عمومي، هم در صحنه طبقاتي، هم در صحنه جنسي و هم از جهت حقوق اجتماعي و سياسي، به طور بالفعل متوجه همه زنان ما نمي شود.

•         اقتصاد ايران در برابر رقابت هايي كه جهاني سازي به معناي امروزي آن يعني تلاش براي جهانگير كردن سرمايه به رهبري ايالات متحده صورت مي گيرد بسيار آسيب پذير است. هم شمار قابل توجهي از صنايع و هم رفاه و اشتغال و خدمات و كالاهاي عمومي در فرآيند جهاني سازي آسيب مي بيند. اما بيشترين آسيب در اين ميان به وضعيت اشتغال و رفاه زنان كم توش و توان خواهد رسيد.

ادامه نوشته

حقوق زنان در اندیشه آیت الله خمینی

((شما (بـانـوان) هـسـتيد كه علاوه بر آنكه خودتان فعاليت مى كنيد, فعاليت را در مردها مـضـاعف مى كنيد.))((پيشقدم شدن شما در همه مسايل ... اسباب اين مى شود كه مردها هم بيشتر وارد بشوند, مردها هم قوىتر بشوند.))

ادامه نوشته

همسران شهدا و محدودیت های تقدیس شده/شیوا زرآبادی

راه را مي‌شناسي. سال‌هاست كه هر هفته به آنجا سر مي‌زني. مي‌شويي و اشك مي‌ريزي. گلاب مي‌پاشي و دندان بر لب مي‌گزي. قطعة 26 تاريك است. سقفي فلزي آن را پوشانده. تا چشم كار مي‌كند، پرچم ـ كوتاه و بلند، تازه و كهنه. گور، دبة آب و چراغ زنبوري‏، دوباره گور، دبة آب، چراغ زنبوري...
كليد را از جيبت درمي‌آوري و قفل را باز مي‌كني. دبه را برمي‌داري و از آب پر مي‌كني. گور را مي‌شويي. به دو گلدان كنار گور و به آن يكي كه از سقف آويزان است آب مي‌دهي. برگ خشكي ندارند و مثل روز اول‌‌اند. طبق عادت مي‌خواهي گور كناري را هم بشويي. نايلون روي آن را كنار مي‌زني. خاك ندارد، نايلون از گور خوب محافظت كرده است. مي‌نشيني و با چادر زانوهايت را مي‌پوشاني.
صداي قدم‌هاي پسرك را مي‌شنوي. بي‌صدا مي‌آيد. مي‌نشيند و زانوهايش را در بغل مي‌گيرد. از زير چادر نگاهي به پسر مي‌اندازي. قطره اشكي جامانده از بقيه را پشت لب او، جايي كه به‌تازگي موهاي نازكي بر آن سبز شده، مي‌بيني. پسرك به‌سرعت آن را پاك مي‌كند.
اما تو ديده‌اي و دردي در جانت مي‌پيچد و به چشمانت مي‌رسد. اشك‌ها جاري مي‌شوند. صورت خيست را با گوشة چادر پاك مي‌كني و بي‌صدا بر زمين چشم مي‌دوزي.

ادامه نوشته

کمپین و یک میلیون امضا

ایده آل های ذهنی،بالقوه حاوی نطفه تغییراند.اما آنچه مایه تاخیر در تغییر شرایط عینی است،همانا،پای در گل انتزاع ماندن است و نبستن طرفی ازاین اندیشه ها برای ارتقای گفتمان موجود.درواقع انسانها ممکن است،چنان غرق در ساخت و سازهای ذهنی شوند که از بنیاد،ویرانی پیش چشمان خود را به فراموشی بسپارند.ویا چنان شرایط واقعاً موجود را دست کم بگیرند که دچار پندار باطل بی نیازی از تفکر و عاقبت اندیشی گردند و یکسر با دست یازیدن به اعمال احساسی و آنی، همان اندک قوت ممکن را نیز از خود سلب کنند.

ادامه مطلب را اینجا بخوانید:

کمپین یک میلیون امضاء: تاکتیک یا استراتژی؟

زنان در تبعید

«مادام که جهانی شدن بازارگرایی،امرار معاش تولیدکنندگان جهان سوم را مختل می کند و فروش اسلحه ی غربی موجب تشدید سرکوب می شود،مردم میکوشند ،فرار کنند.وقتی شیوه های قانونی فرار مسدود باشد،سیاست های حمابت گرانه ی بازار کار ،ویا بستن دروازه ها به روی پناه جویان آن ها را مجبور تا از راه های غیر قانونی وخطرناک وارد شود.»

ادامه نوشته

مادران تبعیض

به مامان گفتم:کمپین امضا می کنی؟

گفت:هرچند تا بخوای!

گفتم:پس بیا این دفترچه رو بخون یا اگه می خوای بذار من برات بخونم.اونوقت می تونی با آگاهی بیشتری نسبت به امضا اقدام کنی...

گفت:تو برو کاغذ و خودکار بردار به جای این کارها بشین یه بار هم شده داستان زندگی من رو از اول تا آخر گوش کن.اونوقت برو واسه همه بخون ببین من نیازی به خوندن اون دفترچه دارم؟

مامان میگه بالاخره همه این سی سال رو می نویسم.خیلیها مثل مامان کارشون از مباحث نظری گذشته.اونا که تجسم نابرابری اند دفترچه و کتابچه نخونده امضا می کنن.

مامان ندید امضا کرد...

تبعیض در ترانه کودکان

ترانه ها گونه ویژه ای از ادبیات شفاهی کودکان است.ترانه ها را می توان پیش درآمدی بر شعرامروز کودکان به شمار آورد.رویهرفته درادبیات شفاهی ،شعر ناب کوردکان کمتر به چشم می خورد ،زیرا که شعرها وترانه ها برای مناسبت ها و رویدادهای ویژه سروده شده اند.به جز لالایی ها که ترانه های خواب هستند، ترانه های کودکان به چندین گونه ترانه-بازی،ترانه-نیایش،ترانه-نوازش،ترانه-آموزش،ترانه-مناسبت،وترانه-کار بخش می شموند.ما در اینجا بسیار  کوتاه به ترانه-نوازش خواهیم پرداخت.ایت شکل از ترانه کودک به گروه ترانه-نوازش بدون بیان جنسیت ،پسرانه و دخترانه تقسیم می گردد.ترانه-نوازش،همنچون لالایی ها افزون بر ناز و نوازش کودک،بیانگر آرزوهای خوش دایه یا مادر برای فرزند هستند.در نوازش پسر ،مادر بیشتر جایگاه اجتماعی ممتازی برای کودک آرزو می کند.،مانند آرزوی خانی یا امیری.اما برای دختر ،شوهری می خواهد که دارایی و جایگاه اجتماعی و خانوادگی ممتازی داشته باشد.در پایان به ذکر مثالهایی از این سه گونه می پردازیم...

ادامه نوشته