عنوانش چی باشه؟
قبل از اینهم به دلایلی شاهد بغض و گریه اش بودم.اما این بار فرق میکرد.این بار جنس گریه اش فرق میکرد.
راستش خیلی هم به تب و تاب نیفتادم!خیلی هم دچار استرس نشدم.تقریباً عادی می گفتم واقعاً؟چرا؟
نمیفهمیدم چون زن نیستم.
یک ساعت بعد که کمی آرومتر شده بود زنگ زدم گفتم:
شاید یه وقتایی مثل الان تو،تاثیر یه سیلی بیشتر از خوندن یه دو جین کتاب باشه.فکر نمی کنی این واقعیتره.نه!اصلاً این خود واقعیته.چون جاش داره گز گز می کنه.درد داره.چشای ترسیده ای رو به یادت میاره که ...
راستش منکه به عمق تلخی تجربه تو پی نمی برم.بنابراین نصیحت زکی سه!
با این حال این شنیدی که:
آدم در حال غرق نیازی به شنیدن ایده ای درباره جاذبه نداره.اون فقط یه جلیقه نجات میخاد.
ورش دار...
+ نوشته شده در دوشنبه نهم دی ۱۳۸۷ ساعت 17:45 توسط محمد غزنویان
|